چرا بعضی از نوجوانان داد میزنند و جیغ میکشند و یا ساکت میشوند و از آنهایی که دوستشان دارند و به آنها وابستهاند کنارهگیری میکنند؟ رفتار یک نوجوان همیشه معنادار نیست. اشتباه ما این است که وقتی منطق پاسخگوی چنین رفتارهایی نیست، دنبال معنی میگردیم. در حقیقت بخشهایی در مغز نوجوان وجود دارد که هنوز کامل نشده و همچنان درحال تشکیل ارتباطات عصبی میباشد که تفکر بحرانی را تنظیم میکند، تغییرات و هوسهای ناگهانی را کنترل مینماید و احساسات را مدیریت میکند.
افکار و تصمیماتی که برای بزرگسالان بدون تردید و دودلی صورت میگیرد، در ذهن نوجوان همین روند را طی نمیکند. چیزهایی که وارد ذهنشان میشود، درد و لذت است. ولی اینها افکاری نیستند که از فرایندهای عقلانی ناشی شوند. بلکه واکنشهای هیجانی نسبت به خود، دیگران و زندگی هستند.
افکاری که آشکار میشوند براساس هیجانات اغراق شده هستند مانند،"من مقصرم"،"من خیلی بدم"،"من لایق شادبودن نیستم"،"زندگی منصفانه نیست"، و "همهاش تقصیر خودم است". این واکنشهای احساسی برای ما مشکلاتی مجزا و بیچون و چرایی نیستند که نتوانیم حلشان کنیم. اینها همهگی جزو دردی نهفته از کمبودها هستند. اینها احساساتی هستند که نوجوانان را مستعد رفتارهایی میکنند که منطقی و عقلانی نیستند.
وقتی این احساسات تحت کنترل نیستند، نوجوان تحت کنترل نیست. و این برای نوجوان و هرکسی که درآن فضا است، هراسانگیز میشود. گرایش ما بهعنوان پدرومادر این است که او را متوقف کنیم. بهدنبال کنترل بیرونی به روشهایی میگردیم که هیچ ارتباطی با چیزی که در درون نوجوانمان میگذرد ندارد. ما دوست نداریم آزرده شویم و سعی میکنیم از خودمان در برابر تهدید دردناک شرمندگی و گناه و شکست محافظت نماییم.
شاید سعی کنیم بازوانمان را دورش حلقه کنیم و مهارش نماییم تا خشم و خروشش فروکش کند، اما غدد فوقکلیوی در حال ترشح آدرنالین هستند که به او انرژی مضاعف میدهد. این مواد، نوجوان را به حد غیرمتعارفی قوی میکند و ما احساس درماندگی میکنیم. در تمام مدت، ما دراین اشتباه هستیم و ناسزاهای لفظی او را به خودمان میگیریم، انگار که معنیدار هستند. نمیدانیم چطور میشود برداشتشان کرد، از خودمان دفاع میکنیم، گویی که او ناگهان تبدیل به دشمن ما شده است.
ما میتوانیم خشم و عصبانیت نوجوانمان را درک کنیم، ولی نه بر اساس منطق، بلکه براساس چیزی که او تلاش میکند اجرا کرده و به نتیجه برساند:
. او سعی دارد ما را بابت دردی که دارد تنبیه کند.
. او سعی دارد ما را در درد خودش شریک کند و آن را به ما بفهماند.
. او سعی دارد خودش را بابت اینکه بهقدر کافی خوب نیست تنبیه نماید.
. او سعی دارد دردش را با تخلیه به روشهایی که فایده ندارد تسکین دهد.
در نهایت او آرام میشود، اما چیزی تغییر نمیکند. اگر چیزی تغییر نکند، دوباره اتفاق خواهد افتاد. ما باید بدانیم از چه چیزی به چه چیزی تغییر میکنیم. این به ما کمک میکند گزارشگیری داشته باشیم. بعد از فروکش کردن خشم، میتوانیم بگوییم:"خب، خیلی سخت است، من میتوانم بفهمم چه دردی داشتی، اما هرگز عشقم به تو کمتر یا بیشتر نخواهد شد، مهم نیست کارها چقدر سخت یا آسان هستند."
میتوانیم بپرسیم:
" چه اتفاق افتاد که تا این حد عصبانی شدی ؟"
" چهچیزی تو را اینقدر عصبانی کرد و کی این اتفاق افتاد؟"
"بدترین قسمت این اتفاق کجا بود؟"
اگر او اجازه داد میتوانیم کمی بیشتر کنکاش کنیم:
"آیا احساس کردی گناهکاری یا مورد قضاوت قرار گرفتی؟"
"آیا احساس کردی کمبود داری یا پس زده شدی؟"
"چه زمانهای دیگری چنین احساسی داری؟"
"دلیلش میتواند این باشد که از خودت توقع داری همیشه کامل باشی؟ ما از تو انتظار نداریم همیشه بینقص باشی. ما انتظار داریم یک فرد متعادل و عادی باشی، درست مثل هر کس دیگری. آیا این برایت معنی دارد؟"
میتوانیم بگوییم:
"تو این چیزها را نمیدانستی. ما باید به تو توضیح دهیم که اشکالی ندارد شکست و نامیدی داشته باشی. اینها بخشی از فراز و نشیبهای زندگی روزمره هستند. اگر شکست بخوریم میتوانیم از آن عبرت بگیریم و باربعد کار متفاوتی انجام دهیم. طول میکشد تا بر دردی غلبه کنیم و سفرمان ادامه خواهد داشت. ناملایمات هم خواهند گذشت. این مقصد نیست. چون نمیتوانیم جهت وزش باد را کنترل کنیم پس تمام کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که بادبانمان را با جهت آن تطبیق دهیم و دررو به مسیری برویم که شادمان کند. تو میتوانی پیش ما بیایی و به ما بگویی چه اتفاقی افتاده که تو را ناامید و ناراحت کرده. شاید بتوانیم فکر کنیم و راهی پیدا نماییم و از آن درس بگیریم تا بار بعد بهتر عمل کنیم. ما هرگز کامل نیستیم چون انسان اشتباه میکند. ما لازم نیست کامل باشیم، فقط باید به اندازه کافی خوب باشیم. اگر دفعه بعد بهتر عمل کردیم، خوب است. اما حتی اگر چنین هم نشد، ما همچنان ارزشمند و دوستداشتنی برای هرکس دیگری هستیم."
میتوانیم بگوییم:
"سخت است خشممان را بفهمیم درحالیکه در درون ذهن ماست. میتوانیم اینگونه انتخاب کنیم که آن را بیرون بکشیم و روی کاغذ بیاوریم."
اگر بتوانیم نوجوانمان را وادار به نوشتن نامهای خشمآگین کنیم، یا بتواند تصویری خشمگینانه بکشد، میتوانیم این خشم انتزاعی را به خشمی قابل رویت و واقعی روی کاغذ تبدیل نماییم و آن را ببینیم و درک کنیم. اگر او بتواند خشمش را به سیستم خودش بنویسد، از آن فشار و تنش و استرس رها خواهد شد، مخصوصا از درد ناتوانی وحشتناکی که حس میکند و خودتردیدی که دارد. ما میتوانیم به این مشکل، چشماندازی جدید و قابل مدیریت بدهیم.
میتوانیم بگوییم:
"این تنها انسان است که با فراز و نشیب مواجه میشود."
بعدازهمه اینها میتوانیم به او بگوییم:
"آیا میتوانی خودت را بابت اتفاقی که افتاده ببخشی؟ آیا میتوانی تصمیم بگیری که باوجود این اشتباه به خودت احترام بگذاری؟
ما با وجود اشتباهی که مرتکب شدی به تو احترام میگذاریم و از دستت عصبانی نیستیم. متاسفیم که اینقدر ناراحتی، اما اشتباهت قابل بخشش است. انتخاب دیگری هم داری: خودت را ببخشی یا نبخشی، تصمیم خودت است. اما ما فهمیدهایم اگر خودمان را نبخشیم کمکی هم به خودمان نمیکنیم. اما اگر خودمان را ببخشیم خوب است. میتوانیم فراموشش کنیم. اگر دوباره اتفاق افتاد، تمام چیزی که معلوم میشود این است که ما کامل نیستیم. اما همچنان ارزشمندیم. اگر دوباره عصبانی شدیم، میتوانیم بازهم خودمان را ببخشیم. آیا اینها برایت معنایی دارد؟"
اگر در این مرحله، نوجوان طرزفکرش مانند ماست، میتوانیم به او بگوییم:" حالا چه احساسی داری؟"
بعدا میتوانیم از خودمان بپرسیم:
" وقتی آن اتفاق افتاد چه چیزی بیشتر از همه عصبانیمان کرد؟ ما از دست چه کسی عصبانی بودیم؟ دیگر از دست چه کسی عصبانی بودیم؟"
با چنین پرسشهایی از خودمان گزارش میگیریم. لایهها را یکی یکی برمیداریم تا خشم پنهان او درمورد خودمان را شناسایی کنیم. وقتی خشم خودمان را درک کنیم، خودمان را درک میکنیم. میفهمیم چه چیزی بیشتر آزارمان میدهد؟ مثلا غیرعادلانه بودنش یا اشتباهش. ممکن است احساس خوبی نداشته باشیم یا احساس ضعف و ناتوانی کنیم چون نمیتوانیم کمکی به این قضیه بنماییم. خودمان را سرزنش کنیم انگار که تقصیر ما بوده.
میتوانیم بهخاطر بسپاریم تا دفعه بعد که چیزی ناراحتکننده رخ داد، متفاوت رفتار کنیم. میتوانیم به خود بگوییم:
"این مشکل معنایش این نیست که ما بدیم. ما فقط کامل نیستیم و این جرم نیست و همچنان انسان ارزشمندی هستیم."
بهجای تنبیه و ملامت خودمان بابت واکنشی که به نوجوانمان نشان دادیم، میتوانیم انتخاب کنیم که خودمان را ببخشیم. ما در دنیای واقعی دچار اشتباهاتی درمورد پرورش فرزندانمان میشویم.
اشتباه، پایان دنیا نیست. فرصتی است برای یادگیری و رشد بهعنوان یک انسان. ما آزادیم دفعه بعد کاری متفاوت انجام دهیم. این گناه نیست و ما هم گناهکار نیستیم. تاسفبرانگیز است یعنی آرزو میکنیم کاش اتقاف نیفتاده بود اما افتاد. هیچکس نمیتواند این راه را ازما بگیرد، حتی خودما!
The post با نوجوان خشمگینمان چه کنیم؟ appeared first on آلامتو.
ادامه در : ادامه مطلب